سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه پرسید دانست . [امام علی علیه السلام]
کوثر

چشمهایش

چندین سال پیش دختری نابینا زندگی میکرد که به خاطر نابینا بودنش از همه متنفر بود جز نامزدش , روزی دختر به پسر گفت : اگر روزی بتواند دنیا را ببیند آن روز , روز ازدواجشان خواهد بود تا اینکه سر اجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد یک جفت چشم به دختر هدیه کند . آنگاه بود که توانست همه چیز از جمله نامزدش را ببیند پسر شادمانه از دختر پرسید : آیا زمان ازدواجشان فرا رسیده ؟دختر وقتی دید پسر نابینا است شوکه شد ودر پاسخ گفت :متاسم نمی توانم با تو ازدواج کنم. آخر تو نابینایی, پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک میریخت سرش را پایین انداخت و از تخت دور شد بعد رو به سوی دختر کرد و گفت : بسیار خوب پس از تو خواهش میکنم مراقب چشمهایم باشی .

 



  • کلمات کلیدی :
  • منتظر ::: پنج شنبه 87/7/25::: ساعت 4:35 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 10
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدید :22303

    >> درباره خودم <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    کوثر

    >>لینک دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<