خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
کوثر

چشمهایش

چندین سال پیش دختری نابینا زندگی میکرد که به خاطر نابینا بودنش از همه متنفر بود جز نامزدش , روزی دختر به پسر گفت : اگر روزی بتواند دنیا را ببیند آن روز , روز ازدواجشان خواهد بود تا اینکه سر اجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد یک جفت چشم به دختر هدیه کند . آنگاه بود که توانست همه چیز از جمله نامزدش را ببیند پسر شادمانه از دختر پرسید : آیا زمان ازدواجشان فرا رسیده ؟دختر وقتی دید پسر نابینا است شوکه شد ودر پاسخ گفت :متاسم نمی توانم با تو ازدواج کنم. آخر تو نابینایی, پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک میریخت سرش را پایین انداخت و از تخت دور شد بعد رو به سوی دختر کرد و گفت : بسیار خوب پس از تو خواهش میکنم مراقب چشمهایم باشی .

 



  • کلمات کلیدی :
  • منتظر ::: پنج شنبه 87/7/25::: ساعت 4:35 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدید :22892

    >> درباره خودم <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    کوثر

    >>لینک دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<